رقیب

تنها کسی که همیشه مراقب شماست خداست

تنها کسی که همیشه مراقب شماست خداست

عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نکنید.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است


مبحث سهر از باب پنجاه و سوم فتوحات مکیه محی الدین ابن عربی

همانا جوع به سبب کمی رطوبت بدن و قلّت بخارهای خواب آور، به ویژه کم نوشیدن آب سهر را می آفرینند. (اما چرا به ویژه آب؟) زیرا نوشیدن آب بسیار خواب آور است و شهوت دروغین می آورد. و فایدۀ سهر بیداری و هوشیاری مرید است. بیداری برای اشتغال الهی به امری که دائماً در صدد انجام آن است. زیرا هنگامی که مرید می خوابد، به همان خوابی که بر او چیره گشت، به عالم برزخ منتقل می شود. در این صورت خیر کثیر را از دست خواهد داد، خیر کثیری که جز در حال سهر به چنگ نمی آورد و آگاه نمی شد. و اگر مرید پیوسته سهری گردد، سهر به چشم دل او سرایت می کند و با دوام ذکر، چشم بصیرت جلوه می کند. در نتیجه هر خیری را که خدا خواهد رؤیت می کند.

شـــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

شیخ اکبر در کتاب حلیة الابدال در تعریف و توصیف سهر چنین می نویسد: سهر نتیجۀ جوع است. زیرا اگر معده تهی گردد و طعامی در آن نباشد خواب نیز از میان بر می خیزد. سهر بر دو گونه است: سهر چشم و سهر دل. سهر دل بیداری قلب از خوابهای غفلت است. و این بیداری خاستگاه شهود و مشاهده است. سهر چشم، میل بقاء همت در دل است. و این بیداری خاستگاه مسامره (مسامره آن است که سالک به سبب دوام شهود از سستی رهایی یابد و از تفرقه ای که موجب غفلت و نسیان است بی توجه گردد) و خلاصی از سستی است. فائده سهر، استمرار عمل قلب و ارتقاء به منزلگاه عالی و نیل به گنجینۀ حق است. حال سهر ابا ساختن وقت سالک و محقق است. جز این که محقق در هنگامۀ سهر تخلق ربانی را در وجود خویش بارور می کند. و البته این حالت محقق را سالک نمی فهمد. اما مقام سهر، مقام قیّومیت است و چه بسا بعضی از حضرات عرفت تحقق به قیومیت را و برخی به آن را منع ساختند. اما ما چنین چیزی را نمی پذیریم. زیرا حقایق هستی حکم می کنند که انسان کامل حامی تمامی اسماء و صفات حضرت الهیه است و کسی که در این امر توقف کند نشانۀ آگاه نبودن او نسبت به حقیقت و نشئۀ انسانی خویش است. زیرا اگر خود را می شناخت چنین امری بر او مشکل نمی شد. شیخ اکبر در باب نودوهشت فتوحات مکیه به بیان سهر پرداخته و ما اندکی از آن را ترجمه کرده و خدمت عزیزان تقدیم می داریم: این مقام سهر مقام قیومیت است.... و سهر یکی از ارکان چهارگانه ای است که خانۀ ابدال بر آنها استوار است. و آن چهار رکن؛ سهر و جوع و صمت و عزلت است....و آیۀ ابدال در کتاب الله سید و سرور آیات قرآن است: «الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تأخذه سنة و لا نوم له ما فی السموات و الارض من ذالذی یشفع الا باذنه یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء وسع کرسیه السموات و الارض و لایؤوده حفظهما و هو العلی العظیم.» ابوطالب مکی در فصل بیست و هفتم کتاب قوت القلوب در بیان سهر می فرماید: «اما خواب همانا مداومت بر خواب غفلت طولانی و کم شدن خرد و نقصان زیرکی و پریشانی دل را به همراه دارد. و در این چیزها فوت وقت و در گذشتن زمان است. و در فوت وقت حسرت پس از مرگ است. از نبی اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- روایت کنم: آن جناب فرمود: مادر سلیمان بن داود به فرزندش گفت: ای پسرکم! شبانگاهان زیاد نخواب. زیرا خواب زیاد بنده را روز قیامت فقیر واگذارد. (عالمی از بنی اسرائیل) گوید: ای جماعت مریدان زیاد نخورید تا زیاد بنوشید تا زیاد بخوابید تا زیاده گمراه گردید. یکی از پیشینیان می گفت: کم ارزش ترین احوال مؤمن خوردن و آشامیدن است و ارزشمندترین احوال منافق خوردن و خوابیدن است.»

مـــــــــــــــــــــــــیزان اتَم

سلطان العارفین امیرالمؤمنین علی-علیه السلام- بیداری و سهر را روضۀ مشتاقین بر می شمارد: «السهر روضة المشتاقین». یعنی؛ سهر و بیداری مرغزار شوق ورزان است. و همانا حضرت سهر را ملازم ذکر حق سبحانه معرفی می کند: «سهر و بیداری چشمها همراه با ذکر الهی برگزیدۀ عارفان و هدیۀ مقربین است. امام صادق –علیه السلام- فرمودند: «خردمند و دانا اندوهگین و غم زده است و در رختخواب خویش بیدار است و در شب تار قایم است.» همچنین فرمودند: «همچون خواب عبرت گیران بخواب و همانند خواب غفلت ورزان نخواب. زیرا عبرت گیران زیرک هستند، برای استراحت می خوابند و آگاهانه نمی خوابند. نبی اکرم- صلی الله علیه و آله وسلم- فرمودند: چشم من می خوابد، ولی دل من نمی خوابد. و با خواب خویش بار را بر دوش ملائک کم نما و نفس را از شهوات دور کن.بسیار خوابیدن از بسیار نوشیدن متولد می شود. و بسیار نوشیدن از بسیار خوردن آفریده می شود. و این دو نفس را برای طاعت سنگین می کند و دل را برای تفکر و خشوع قسی و سخت می کند.

منبع، ریاضت سالکین ترجمه و شرح و میزان باب پنجاه و سوم فتوحات مکیه محی الدین ابن عربی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۴۹
میخ چکشی

محمد بن یعقوب کلینى در کتاب کفر و ایمان از امام ابى الحسن علیه السّلام نقل می ‏کند که فرموده است:‏

«لیس منّا من لم یحاسب نفسه فی کلّ یوم فان عمل حسنا ازداد اللَّه شکرا و ان عمل سیّئا استغفر اللَّه و تاب الیه»

از ما نیست کسى که هر روز از خودش حساب نکشد پس اگر کار نیکویى کرده است بر شکر و سپاس خویش از خداوند بیفزاید و اگر گناهى مرتکب شده است از خدا آمرزش طلبد و توبه نماید.

یحیى بن الحسن بن هرون الحسینى در کتاب امالى از حسن بن على (ع) نقل کرده که فرموده است‏

«قال رسول اللَّه‏ لا یکون العبد مؤمنا حتّى یحاسب نفسه اشدّ من محاسبة الشّریک شریکة و السّیّد عبده‏[1]

______________________________
(1) چند سخن از امیر المؤمنین على (ع) در باره فوائد محاسبه نفس از عزر الحکم نقل مى‏شود.

1-

من حاسب نفسه سعد

. هر کس از خود حساب بکشد سعادتمند می ‏شود.

2-

من حاسب نفسه ربح‏

. هر کس از خود حساب بکشد سود می ‏برد.

3-

ثمرة المحاسبة صلاح النّفس‏

. سود محاسبه درست شدن و نیکو گشتن نفس است.

رسول خدا (ص) فرموده است هیچ بنده‏ اى مؤمن نیست مگر از خودش حساب بکشد سخت‏ تر از محاسبه شریک شریکش را و آقا برده‏ اش را.

امام جعفر صادق (ع) و او از پدرش امام باقر (ع) نقل کرده است:

«ما من یوم یأتی على ابن آدم الّا قال ذلک الیوم یا ابن آدم انا یوم جدید و انا علیک شهید فافعل بى خیرا و اعمل فی خیرا اسهّل لک فی یوم القیامة فانک لن ترانى بعدها أبدا»

روزى بر پسر آدم نمی ‏گذرد مگر اینکه می گوید اى پسر آدم من روز نوى هستم و بر تو شاهد و گواهم پس بوسیله من نیکى کن و در من کار خیر انجام بده تا روز قیامت را بر تو آسان گردانم زیرا بعد از امروز هرگز مرا نخواهى دید (و روز رفته تکرار نخواهد شد)

در کتاب مسعدة بن زیاد ربعى امام صادق از پدرش که درود خدا بر ایشان باد روایت کرده که فرموده است:

«ان اللّیل اذا اقبل نادى مناد «بصوت» یسمعه الخلائق الّا الثّقلین یا ابن آدم انّى خلق جدید انّى على ما فیّ شهید فخذ منّى فانّى لو قد طلعت الشّمس لم ارجع الى الدنیا ثمّ لم تزدد فیّ حسنة و لم تستعتب‏

فیّ من سیّئة و کذلک یقول النّهار اذا ادبر اللّیل‏

وقتى شب فرا رسد نداکننده‏اى با صدائى که همه مخلوقات جز جن و انس بشوند ندا کند که اى پسر آدم من آفریده و خلقى تازه‏ ام، هر چه در من اتفاق افتد به آن شهادت خواهم داد پس از من سود برگیر زیرا همین که خورشید طلوع کند به دنیا برنخواهم گشت پس در من نیکی اى نیفزائى و در من از گناهى نکوهش خویش نخواهى و همین سخن را روز نیز به هنگامى که شب پشت کند، می گوید.

شیخ مفید در کتاب امالى از مولایمان على بن الحسین (ع) نقل می ‏کند که فرموده است:

«إنّ الملک الموکّل بالعبد یکتب فی صحیفة اعماله فاعملوا باوّلها و اخرها خیرا یغفر لکم ما بین ذلک)

فرشته‏ اى بر بنده گماشته شده که نامه عمل را می ‏نویسد پس در آغاز و پایان آن کار نیک انجام دهید تا آنچه بین آن است آمرزیده شود.

در کتاب فضل دعا محمد بن حسن صفار با اسنادش از امام صادق (ع) روایت کرده که حضرتش از رسول خدا (ص) نقل فرموده که:

(طوبى لمن وجد فی صحیفة عمله یوم القیامة تحت کلّ ذنب استغفر اللَّه)

خوشا به آن کسى که در روز جزا در نامه اعمالش زیر هر گناهى کلمه استغفر اللَّه (از خدا آمرزش می ‏طلبم) را بیابد.

و در حدیث دیگرى که کلینى با اسناد خود از امام جعفر

صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت فرموده است:

«انّ النّهار اذا جاء قال یا ابن آدم اعمل فی یومک هذا خیرا اشهد لک به عند ربّک یوم القیامة فانّى لم آتک فیما مضى و لا اتیک فیما بقى و اذا جاء اللّیل قال مثل ذلک)

وقتى روز می آید می گوید: اى پسر آدم در این روز کار نیک انجام ده که در روز قیامت براى آن کار به سود تو شهادت خواهم داد زیرا من قبلا نزد تو نیامده ‏ام و بعدا هم براى آنچه که باقى است پیش تو نخواهم آمد و همین سخن را می گوید وقتى که شب می ‏آید.

امام صادق (ع) از امیر المؤمنین (ع) روایت کرده که آن حضرت فرموده است.

(لا تقطعوا نهارکم بکذا و کذا و فعلنا کذا و کذا فانّ معکم حفظة یحصون علیکم و علینا)

روزتان را به چنین و چنان به پایان نبرید یا اینکه چنین و چنان کردیم زیرا با شما و بر ما نگهبانانى هستند که کرده‏ه ا را شماره می کنند.

و در کتاب کلینى از ابن ابى النعمان روایت کرده که امام باقر (ع) به او فرموده است:

(یا ابا النّعمان و لا یغرنّک النّاس من نفسک فانّ الامر یصل إلیک دونهم و لا تقطع نهارک بکذا و کذا فانّ معک من یحفظ علیک عملک سیّئا او حسنا فانّى لا أرى شیئا اسرع درکا و لا اسرع طلبا من حسنة محدثة لذنب قدیم)

اى ابا نعمان مردم تو را از خودت مغرور نسازند زیرا کار بسوى خودت بر

می گردد نه مردم و روز خود را به چنین و چنان به پایان نبر زیرا با تو کسى است که عمل بد یا خوب تو را حفظ می کند پس همانا من چیزى را ندیدم که با سرعت یابنده‏ تر و طلب‏ کننده‏ تر از کار نیک تازه‏ اى براى گناه پیشین باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۱۸
میخ چکشی

محاسبه نفس یا روش پیشگیرى از وقوع جرم (ترجمه محاسبة النفس) ؛ص50

این حدیث نبوى (ص) مشهور است که‏

حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوا قبل ان توزنوا و تجهّزوا للعرض الاکبر

از خود حساب بکشید پیش از آن که به حساب شما برسند و اعمال خود را وزن کنید پیش از آنکه آنها را بسنجند و براى روز قیامت خویشتن را آماده سازید.[1]



[1] ابن طاووس، على بن موسى، محاسبه نفس یا روش پیشگیرى از وقوع جرم (ترجمه محاسبة النفس)، 1جلد، فیض کاشانى - تهران، چاپ: اول، 1381ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۵۹
میخ چکشی

گرسنگی

683- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : خوشا به حال آن که اندرون از طعام خالی دارد وگرسنگی بکشد وشکیبایی ورزد. اینان کسانی هستند که در روز قیامت سیر می شوند.

684- إرشاد القلوب : در حدیث معراج ـ درباره صفت اولیای خدا آمده است ـ : شکمهایشان از خوراک حرام خالی است .

685- بحار الأنوار : رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدیث معراج ـ در نشانه های خاصّان به خداوند متعال ـ عرض کرد : پروردگارا ! نشانه های آنان چیست؟ فرمود: در دنیا زندانی اند، زبانهایشان را از پرگویی وشکمهایشان را از پرخوری بازداشته اند.

686- امام زین العابدین علیه السلام : کسی که معرفت خود را از خدا فرا می گیرد واز او می ترسد وبرای او کار می کند، باید نفس خود را بر گرسنگی عادت دهد، چندان که به سیری شور وشوقی نداشته باشد. اسبها را نیز اینچنین برای مسابقه وربودن جایزه، ورزیده ولاغر می کنند.

رهاورد گرسنگی

688- بحار الأنوار : در حدیث معراج آمده است: [ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ]عرض کرد: پروردگارا! ثمره گرسنگی چیست؟ فرمود: حکمت، ونگه داشتن دل، ونزدیک شدن به من، واندوه همیشگی، وکم خرج وزحمت بودن برای مردم، وگفتن حق، وباک نداشتن از این که به آسودگی زندگی کند یا در سختى.

689- إرشاد القلوب : در حدیث معراج آمده است که: ای احمد! بنده اگر شکمش را گرسنه دارد وزبانش را حفظ کند به او حکمت می آموزم، وچنانچه کافر باشد، حکمتش حجّتی علیه وی ووَبالش خواهد بود.

690- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : نور حکمت در گرسنگی است ودور شدن از خدا در سیری . سیر نباشید که نور معرفت در دلهایتان خاموش می شود.

691- امام علی علیه السلام : گرسنگی کشیدن، نیکو یاوری است برای به بند کشیدن نفس ودرهم شکستن عادتهای آن .

تشویق به یاد کردن خدا ، هنگام برخاستن

2551- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : کفّاره نشستن این است که بگویی: سبحانک اللّهمّ وبحمدک لا إله إلاّ أنت، ربِّ تُب علیَّ واغفر لی (خدایا ! پاک ومنزّهی تو وستایش از آنِ توست. خدایی جز تو نیست. پروردگار من! مرا ببخش وبیامرز).

2552- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : هرگاه به هم رسیدید ، سلام گویید ودست دهید وچون از هم جدا شدید با آمرزش خواهی یکدیگر را ترک کنید.

2553- امام علی علیه السلام : هر کس که می خواهد با پیمانه پُر مزد گیرد ، باید آخرین سخنش این باشد: «سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون وسلامٌ علی المرسلین والحمد للّه ربّ العالمین (ای پروردگار عزّت وشکوه! تو پاک ومنزّهی از هر توصیفی ؛ درود بر فرستادگان خدا وستایش از آنِ خدایی است که پروردگار جهانیان است) که برای چنین کسی، به ازای هر مسلمان، یک حسنه منظور می شود.

2554- امام باقر علیه السلام : هر که می خواهد با پیمانه پُر مزد گیرد، باید هنگام برخاستن از جای خود چنین بگوید: «سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون وسلامٌ علی المرسلین والحمد للّه ربّ العالمین (ای پروردگار عزّت وشکوه! پاک ومنزّهی از هر توصیفی؛ درود بر فرستادگان خدا وستایش از آنِ خدایی است که پروردگار جهانیان است)».

2555- امام صادق علیه السلام : پیامبر خدا هرگاه از مجلسی برمی خاست، اگر چه زمانی کوتاه در آن جا نشسته بود، بیست وپنج مرتبه از خدا آمرزش می طلبید.

بهترین چیز در بهشت

قرآن :

«خدا به مردان مؤمن وزنان مؤمن بهشتهایی را وعده داده است که جویها در آن جاری است وبهشتیان همواره در آنجایند ونیز خانه هایی نیکو در بهشت جاوید. وخشنودی خدا از همه چیز برتر است که رستگاری بزرگ، خشنودی خداوند است».

حدیث :

2771- إرشاد القلوب: در حدیث معراج آمده است: [خداوند فرمود: ]ای احمد! همانا در بهشت کاخی است ... ویژه خواص : روزی هفتاد بار آن ها را می نگرم وبا ایشان سخن می گویم ... آن گاه که بهشتیان از خوراک وشراب لذّت می برند، آنان از یاد وسخن وگفته من لذّت می برند. پیامبر پرسید: پروردگارا! نشانه آنها چیست؟ فرمود: آنان بازداشتی اند: زبانهای خود را از زیاده گویی وشکمهایشان را از زیاده خواری بازداشته اند.

2772- امام علی علیه السلام : بهترین ولذّت بخش ترین چیز در بهشت، همانا دوست داشتن خدا ودوست داشتن به خاطر خدا وستایش خداست. خداوند عزّ وجلّ فرموده است: «و آخرین سخن آنها این است که ستایش ، از آنِ خداست که پروردگار جهانیان است». این از آن روست که وقتی نعمتهای بهشت را می بینند، محبّت در دلهایشان شور می انگیزد وندا در می دهند : ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است.

حدیث :

3295- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : خدایا! خوش دارم بدانم کدام بنده ات را دوست داری تا من نیز دوستش بدارم؟
خداوند فرمود: هرگاه دیدی بنده ام بسیار به یاد من است، [بدان که] من این توفیق را بدو داده ام ودوستش دارم. وهرگاه دیدی بنده ام به یاد من نیست، من او را از این کار محروم کرده ام ودشمنش داشته ام.

3296- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، مبتلایش گرداند وچون بسیار دوستش بدارد او را از آنِ خود کند. عرض کردند: چگونه از آنِ خودش می کند؟ فرمود: مال وفرزندی برای او نمی گذارد.

3297- امام علی علیه السلام : هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، نیکویی عبادت را به دل او اندازد.

3298- امام علی علیه السلام : هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، امانت داری را در نظرش محبوب گرداند.

3299- امام علی علیه السلام : هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، او را به آرامش وبردباری بیاراید.

3300- امام علی علیه السلام : هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، صداقت وراستگویی را به او الهام کند.

3301- امام علی علیه السلام : هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، رشد وکمال او را به وی الهام فرماید وبه او توفیق طاعت خویش دهد.

تشویق به ایجاد محبّت خدا در دلهای مردم

3328- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : خداوند عزّ وجلّ به داوود علیه السلام فرمود: مرا دوست بدار ونزد خلقم نیز محبوب گردان. عرض کرد: پروردگارا! من که دوستت دارم اما چگونه تو را نزد بندگانت محبوب گردانم؟ فرمود: نعمتهایی را که به آنان داده ام گوشزدشان کن که اگر خوبیهایم را یادآورشان شوی مرا دوست خواهند داشت.

3329- امام باقر علیه السلام : خداوند متعال به موسی علیه السلام وحی فرمود: مرا دوست بدار ومحبوب بندگانم گردان. موسی عرض کرد: پروردگارا! تو می دانی که احدی را بیشتر از تو دوست نمی دارم، اما پروردگارا! با دلهای بندگان چه کنم؟ خداوند متعال به او وحی فرمود: نعمتها ونیکیهایم را به آنان یادآور شو؛ زیرا که آنان جز خوبی از من ندیده وبه یاد ندارند.

682

گوناگون

3330- امام حسین علیه السلام ـ در مناجات با خدا ـ گفت : کور باد چشمی که تو را بر خود ناظر ونگهبان نبیند وزیانبار باد داد وستد بنده ای که از محبّت تو سهمی نداشته باشد.

3331- امام زین العابدین علیه السلام ـ در مناجات با خدا ـ گفت : مولای من! معرفت من، مرا به تو رهنمون شد ومحبت من به تو، شفیع من نزد توست.

- امام علی علیه السلام : چه بزرگ است آنچه ما از آفرینش تو می بینیم واز قدرت تو در پدید آوردن آن به شگفت می آییم وآن را به عنوان نشانه بزرگی وقدرت تو وصف می کنیم ! وچه بزرگتر از اینهاست، آنچه از ما پنهان است ودیدگان ما از دیدن آنها قاصر است وخِردهای ما را به آنها دسترس نیست وپرده های غیب، میان ما وآنها حایل شده است!

1075

خصوصیت عالم برین

5119- امام علی علیه السلام ـ در پاسخ به پرسش از عالم بالا ـ فرمود : صورتهایی است برهنه از مواد، فراتر از قوّه واستعداد ؛ خداوند بر آن صورتها تجلّی کرد وآنها، نورِ وجود یافتند وبه آنها نگریست ودرخشان شدند ، مثال وشبیه خود را در ماهیّت آنها افکند پس افعال خود را از آنها پدیدار ساخت .

1076

عالَمها

قرآن:

«ستایش از آن خدای یکتاست؛ خداوندگار عالَمها».

حدیث :

5120- امام باقر علیه السلام : شاید فکر می کنی که خداوند فقط همین یک عالم را آفریده وبشری جز شما خلق نکرده است ؛ به خدا سوگند که خداوند هزار هزار عالم وهزار هزار آدم بیافریده که تو در آخرین آن عالمها وآن آدمیان هستی .


5741- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : برترین عبادت دعاست . هرگاه خداوند به بنده اذن (توفیق) دعا دهد درِ رحمت را به روی او بگشاید . با وجود دعا هرگز کسی هلاک نمی شود .

5742- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : برترین عبادت، دعاست .

5743- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : همه اعمال نیک، نیمی از عبادت است ونیم دیگر عبادت دعاست .

5744- پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : دو نفر، که هر دو یک کار کرده اند، به بهشت می روند ، اما یکی از آن دو، دیگری را برتر از خود می بیند ومی گوید : پروردگارا! عمل ما هر دو یکسان بود، پس برای چه او را مقام بالاتری دادى؟ خداوند تبارک وتعالی می فرماید : او از من درخواست کرد وتو نکردی .

5745- امام علی علیه السلام ـ در وصیّت به فرزند خود حسن علیه السلام ـ فرمود : بدان که آن کسی که ملکوت وخزاین دنیا وآخرت در دست اوست به تو اجازه داده است تا او را بخوانی واجابت دعای تو را ضمانت کرده وبه تو فرمان داده است که از او بخواهی تا به تو عطا کند واو مهربان وبخشنده است . میان تو وخودش حجابی ننهاده وتو را به آوردن واسطه ومیانجی وادار نکرده است . . . سپس کلیدهای خزائن وگنجینه هایش را که همان دعا کردن وخواستن از اوست ، در اختیار تو نهاده است ؛ پس هر گاه تو بخواهی ، با دعا کردن درهای گنجینه های او را می گشایی .

6 ـ تضرّع وابتهال

5852- بحار الأنوار : خداوند متعال به موسی علیه السلام وحی فرمود که : ای موسى! هرگاه مرا می خوانی ، ترسان وهراسان وبیمناک باش وچهره بر خاک بگذار وبا اعضای شریف بدنت در برابرم سجده کن ودر پیشگاه من با خواری وفروتنی بِایست وهرگاه با من راز ونیاز می کنی ، با دلی هراسان وترسان، راز ونیاز کن .

5853- بحار الأنوار : از جمله اندرزهای خداوند متعال به عیسی علیه السلام است که : ای عیسى! مرا چون شخص اندوهگین ودر حال غرق که فریادرسی ندارد ، بخوان . . . مرا جز با خواری وزاری وخلوص مخوان ، که هر گاه با چنین حالی مرا بخوانی اجابتت کنم .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۱۸
میخ چکشی

در شبى حال بود و بیدارى

گریه بود و حضور اذکارى

در خجسته سحر گه آنشب

از سرا آمدم برون بارى

سر ببالا نموده ام ناگاه

متحیر زصنعت بارى

گفتم اى پاک آفریننده

هست شاهى ترا سزاوارى

دل ندارد هر آنکه این درگاه

شب ندارد حضور و بیدارى

همه یار است و نیست غیر از یار

واحدى جلوه کرد و شد بسیار

پس دم گرگ آشکارا شد

تا سپید و سیاه پیدا شد

از نسیم صباى عیسى دم

مرده ها دسته دسته احیا شد

دو موذن اذان مى گفتند

کز فصول اذان دل از جا شد

آن ببالاى ماذنه گویا

وین بصحن سراى خوانا شد

آن به تکبیر گفتن و تهلیل

بهر اعلام خلق بالا شد

وین به سبوح گفتن و قدوس

با طیور دگر هم آوا شد

نى موذن فقط بذکرش بود

نى خروش از خروس تنها شد

غلغله در عوالم امکان

از سر عقل تا هیولا شد

هر یکى از کمال توحیدش

با زبان فصیح گویا شد

همه یار است و نیست غیر از یار

واحدى جلوه کرد و شد بسیار

همه عاشق به ذات یکدیگر

آن یکى وامق و دگر عذرا

همه در آستان کعبه عشق

گرم سبحان ربى الاعلى

همه در حکم ذوالمنن تسلیم

همه در کار خویشتن کوشا

هر یکى در مقام خود ناطق

که آیا بندگان خاص خدا

همه یار است و نیست غیر از یار

واحدى جلوه کرد و شدبسیار

زنگ دل را زداى تا یارت

بدهد در حریم خود بارت

بخداى علیم بى همتا

حاجتى نیست غیر زنگارت

خواهش گونه گون نفسانى

کرد در دام خود گرفتارت

شد خدا بینییت ز خود بینى

رفت دینداریت به دینارت

من به یارم شناختم یارم

نى به نقش و نگار پندارت

سر تسلیم بایدت بودن

گر بزارت کشند بردارت

منطق قدس وحى قرآنى

گر ز خوابت کناد بیدارت

هم دلت یابد و زبان گوید

بى ز چون و چرا و انکارت

همه یار است و نیست غیر از یار

واحدى جلوه کرد و شد بسیار

 

(دیوان اشعار علامه عارف حسن زاده آملی)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۴۴
میخ چکشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۲۴
میخ چکشی


خصلتهاى مؤمن‏

امام باقر علیه السلام فرمود:

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به على علیه السلام فرمود:

یا على! تو را به چند خصلت وصیت مى‏کنم. آنها را نگاه دار. خدایا او را یارى کن که آنها را حفظ کند:[1]

1- صداقت، که یک کلمه دروغ از دهانت بیرون نیاید.

2- پارسایى، چنان که هرگز به خیانتى جرأت پیدا نکنى.

3- ترس از خداوند، تا جایى که گویى پیوسته او

______________________________
(1) باید توجه داشت منظور از حفظ کردن، الفاظ را در ذهن نگاه داشتن نیست. بلکه غرض از حفظ کردن، نگاه دارى و مراقبت از آن با تمام وجود مى‏باشد.

را مى‏بینى.

4- گریه بسیار از خشیت خداى عزّ و جلّ، که در برابر هر قطره اشکت خانه‏اى در بهشت برایت بنیاد مى‏کند.

5- بذل مال و جان در راه دین خدا.

6- به کار بستن سنت من در نماز (که پنجاه رکعت واجب و مستحبّ است) و روزه (هر ماه سه روز است: اولین و آخرین پنجشنبه، و چهارشنبه وسط ماه) و صدقه (هر چه مى‏توانى).

7- و بر تو باد نماز شب، نماز شب، نماز شب.

8- و بر تو باد نماز زوال.

9- و بر تو باد تلاوت قرآن در هر حال.

10- و بر تو باد به بلند کردن هر دو دستت در نماز.

11- و بر تو باد مسواک کردن هنگام هر وضو براى هر نماز.

12- و بر تو باد مکارم اخلاق، و بر تو باد دورى از رذایل اخلاقى.

پس اگر چنین نکنى، کسى جز خودت را سرزنش مکن‏

 

گلچین صدوق (گزیده من لا یحضره الفقیه) ؛ ج‏2 ؛ ص94

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۰۹
میخ چکشی

شمعون‏ گفت:

 (از حقیقت و کیفیت و آثار عقل سؤال کرده و در جواب تقریبا دو سؤال اول مسکوت مانده که بیشتر به مسائل خشک فلسفى شبیه است و اثر تربیتى و عملى ندارد) اقسامش را بیان کنید.

رسول اللَّه (ص) فرمود:

1.      بفرمائید عقل‏ چیست؟

عقل عقال (زانوبند) جهل است، به زانوبند شتر تشبیه شده، نفس همانند پلیدترین جانوران است، اگر زانوبندش نزنند سرگردان شود، پس عقل، عقال و جلوگیر از جهل است،

2.      چگونه است؟

خدا عقل را آفرید، دستور داد بیا، آمد، امر کرد برو، رفت، فرمود: به عزت و جلالم مخلوقى بزرگتر و مطیعتر از تو نیافریده‏ام، به تو آغاز کنم و به تو از سر گیرم، ثواب مال توست، عذاب هم براى تو (عقل که مایه اطاعت و فرمابنردارى است، و هدف خلقت را تأمین مى‏کند، هم سبب آفرینش است و هم علت تجدید حیات پس از مرگ، ثواب و عقاب نیز قهرا بر ملاک عقل است که هر که ندارد مسئولیت و مکافاتى ندارد، و هر که دارد به اندازه خردش مسئول است و به همان اندازه پاداش و کیفر دارد)،

3.      آنچه از آن منشعب مى‏شود و آنچه منشعب نمى‏شود چیست؟

سپس از عقل، حلم منشعب شد، از حلم، علم، از علم، رشد، از رشد، عفاف (عفت نفس)، از عفاف، خویشتن‏دارى، از خویشتن‏دارى: حیا، از حیا، وقار، از وقار، مداومت بر خیر، تنفر از شر و از تنفر از شر، اطاعت نصیحت گوى. این ده صنف از انواع خیر (که از عقل منشعب شده) و هر صنف خود ده نوع است.

اما شعب و آثار انشعابات عقل:

1.      حلم‏

1. رفتار زیبا 2. همنشینى نیکان 3. سرباز زدن از پستى 4. تن به فرومایگى و ناکسى ندادن 5. عشق به نیکى 6. نزدیک شدن به درجات عالى 7. گذشت 8. مدارا 9. احسان 10. سکوت.

این صفاتى است که براى عاقل از طریق حلم فراهم شود.

 

2.      علم‏

1. بى‏نیازى در عین درویشى 2. بخشندگى در عین بخل (که ممکن است طبعا بخیل باشد اما به مقتضاى علم سخاوت را بر خود تحمیل کند) 3. مهابت در عین خوارى (از وقار علم برخوردار است هر چند در انظار خفیف باشد) 4. سلامت در عین بیمارى 5.

نزدیکى در عین دورى 6. حیا در عین سماجت 7. رفعت در عین پستى 8. شرف در عین فرومایگى 9. حکمت 10. بهره‏مندى و مقام. اینها خصالى است که در

پرتو علم عاید عاقل مى‏شود، خوشا بحال آنکه هم خردمند است و هم دانشمند.

 

3.      رشد

1. استقامت 2. هدایت (راه‏یابى به خیر و صلاح. رشد و هدایت در معناى مصطلح یکى است و چون اینجا هدایت از آثار رشد شمرده شده شاید مراد از رشد سلامت فکر باشد، که حالت استعدادى است و مراد از هدایت راه‏یابى به خیر که حالت فعلى است) 3. نیک رفتارى 4. تقوا و پرهیزگارى 5. منال (منال مرادف مال است گرچه تناسب چندان با سایر مذکورات ندارد) 6. تعادل 7. میانه‏روى (در امور مالى) 8. ثواب 9. کرم 10. شناخت دین خدا.

اینها مواهبى است که بر اثر رشد نصیب عاقل مى‏شود، خوشا بحال آنکه از راه روشن دست بر ندارد.

4.      عفاف‏

1. رضایت (به آنچه هست) 2. کوچکى کردن 3. بهره‏مندى (از خیرات) 4.

آسایش 5. دل‏جویى (از زیردستان) 6. افتادگى 7. تذکر (مقابل غفلت) 8. فکر 9. بخشندگى 10. سخاوت.

این بود فروع عفاف که عاقل چون به خدا و قسمت الهى راضى باشد، نصیبش گردد.

5.      خویشتن‏دارى‏

1. صلاح 2. تواضع 3. پارسائى 4. توبه 5. فهم 6. ادب 7. احسان 8.

جلب محبت 9. خیرمندى 10. کناره‏گیرى از شر.

اینها برکاتى است که از ناحیه خویشتن‏دارى به عاقل مى‏رسد، خوشا بحال آنکه مولایش (خداوند متعال) به خویشتن‏دارى گرامیش دارد.

6.       حیا

1. نرمش 2. مهربانى 3 و 4. مراعات خدا در نهان و عیان 5. سلامت 6.

کناره‏گیرى از شر 7. خوشروئى 8. گشاده دستى 9. پیروزى 10. خوشنامى.

اینها عنایاتى است که از طریق حیا به عاقل مى‏رسد، خوشا بحال آنکه نصیحت خداوند را بپذیرد و از رسواگرى او بهراسد.

7.      وقار

1. لطف 2. دوراندیشى 3. امانتدارى 4. ترک خیانت 5. راستگوئى 6.

پاکدامنى 7. اصلاح مال 8. آمادگى براى مقابله با دشمن 9. نهى از منکر 10. ترک نابخردى.

خوشا بحال آنکه با وقار است، سبکسر نیست، و عفو و گذشت دارد.

 

8.      مداومت بر خیر

1. ترک کارهاى زشت 2. دورى از حماقت 3. خوددارى از گناه 4. یقین 5.

علاقه به نجات 6. اطاعت خداى رحمان 7. تعظیم از دلیل و برهان 8. دورى از شیطان 9. پذیرفتن عدل 10. حق گوئى.

اینها چیزهائى است که بوسیله ادامه خیر به عاقل مى‏رسد. خوشا بحال آنکه آینده را بیاد آرد، رستاخیزش را یاد کند و از فناى دنیا عبرت گیرد.

9.      تنفر از شر

1. وقار 2. صبر 3. نصرت 4. استقامت در رویه 5. ادامه هدایت 6. ایمان به خدا 7. رعایت احترام مردم 8. اخلاص 9. ترک کارهاى بیهوده 10. پرداختن به کارهاى سودمند.

اینها چیزهائى است که بوسیله تنفر از شر نصیب عاقل مى‏شود، خوشا بحال آنکه دست از حق نکشد و به دستگیره‏هاى راه خدا چنگ زند.

10.  اطاعت ناصحان‏

1. فزونى عقل 2. تکامل خرد 3. ستودگى عواقب 4. رهائى از ملامت 5. پذیرش 6. دوستى 7. گشاده دلى 8. انصاف 9. پیشگامى در کارها 10. قدرت بر اطاعت خدا.

خوشا بحال آنکه از لغزشگاههاى هوى و هوس برهد، اینها خصالى است که همه از عقل زایش مى‏کند.

v    شمعون گفت: نشانه‏هاى جاهل را نیز بیان کنید.

فرمود: اگر با او رفاقت کنى رنجت دهد، اگر از او کناره‏گیرى ناسزایت گوید، اگر دهد منت نهد، اگر دهى نمک نشناسد، رازى‏گوئى افشا کند، سرى گوید (ترا به افشاگرى) متهم کند، به نوائى رسد باد در سر کند خشونت و درشتى نشان دهد، بینوا شود نعمتهاى خدا را انکار کند و از گناه پروا ننماید در شادى تند رود و طغیان کند، در اندوه نومید گردد، خنده‏اش قهقهه است و گریه‏اش شیون، به نیکان بتازد، خدا را دوست ندارد و رعایت ننماید، از خدا حیا نکند و بیاد او نیفتد، خشنودى سازى بستایدت و به دروغ محسناتى برایت شمارد، ناراحتش کنى همه تعریفها از بین برود و نسبتهاى ناروا دهد، این وضع جاهل است.

v گفت: نشان اسلام را بیان کنید.

فرمود: ایمان، علم، و عمل.

v     علامت ایمان، علم، و عمل چیست؟

·        علامت ایمان :اقرار به یگانگى خدا، اعتقاد قلبى به خدا و کتابهاى خدا و پیغمبرانش.

·        علامت علم: علم به خدا، شناخت دوستان خدا، علم به واجبات الهى و مراقبت بر آنها چنان که انجام گیرد (و از دست نرود.

·         علامت عمل عبارت است از: نماز، روزه، زکات و اخلاص (که عمل قلب است.

 

 

 

 

v     نشان راستگو، مؤمن، شکیبا، توبه‏کار، شکرگزار، خاشع، صالح، ناصح، یقین‏دار، مخلص، زاهد، نکوکار، پرهیزگار، متکلف (به خود بسته)، ظالم، ریاکار، منافق، حسود، اسرافکار، غافل، خائن، تنبل، دروغگو، و فاسق چیست؟

·        نشان راستگو: سخن مطابق واقع گوید، نوید و وعید خدا را تصدیق کند، به عهد خود وفا کند، و پیمانش را نشکند.

·        نشان مؤمن: مهربانى، فهم، و حیا است.

·        نشان شکیبا: صبر در ناملایمات، تصمیم بر کارهاى نیک، فروتنى و بردبارى.

·        نشان توبه‏کار: بى‏غل و غش براى خدا کار کردن، ترک باطل، دست- نکشیدن از حق، و حرص بر خیر.

·        نشان سپاسگزار: شکر در نعمت، صبر در بلا، قناعت به قسمت، ستایش و تعظیم نکردن از غیر خدا.

·        نشان خاشع : مراقبت از خدا در نهان و عیان، انجام کارهاى نیک و مناجات با خدا.

·        نشان صالح : قلبش را صاف، و عملش را اصلاح، و کسبش را درست‏ کند و همه کارهایش را اصلاح نماید.

·        نشان ناصح : به حق قضاوت کند، حق مردم را بدون مطالبه بپردازد، هر چه خود خواهد براى دیگران هم بخواهد و به هیچ کس تجاوز نکند.

·        نشان اهل یقین: به وجود خدا یقین کند و به او ایمان آرد، یقین کند که مرگ حق است و از آن بترسد، یقین داند که قیامت حق است و از رسوائى آن روز بیم کند، یقین داند که بهشت حق است و بدان شوق ورزد، یقین داند که جهنم حق است و براى نجات از آن آشکارا تلاش کند، بداند که حساب حق است و به حساب خود برسد.

·        نشان مخلص: سلامت قلب (از ناپاکیهاى شرک، کفر، کینه و غیره)، سلامت اعضا (بى‏آزارى و ترک گناه)، خیر رساندن و شر نرساندن.

·        نشان زاهد: بى‏رغبتى به حرامها، خویشتن‏دارى (از شهوات)، انجام واجبات، اگر برده است راه و رسم اطاعت نیک بشناسد و اگر خواجه است روش بنده- پرورى داند و تعصب نداشته باشد، کینه در دلش نباشد، با آنکه به وى بد کرده نیکى کند، به آنکه زیان رسانده سود بخشد، از ستمکار بگذرد و براى حق خدا تواضع کند.

·        نشان نکوکار: دوستى در راه خدا، دشمنى در راه خدا، رفاقت براى خدا، جدائى براى خدا، خشم براى خدا، خشنودى براى خدا، عمل براى خدا، رغبت به خدا، افتادگى با ترس و لرز و پاکى و اخلاص و حیا و مراقبت براى خدا و احسان در راه خدا.

·        نشان پرهیزگار: از خدا بترسد، از مؤاخذه‏اش حذر کند، چنان شام کند و صبح کند که گویا او را مى‏بیند، دنیا را مهم نشمارد، و بر اثر خوشخوئى چیزى از دنیا را بزرگ نشمارد.

·        نشان متکلف: جدل در مسائل بیفائده، ستیزگى با ما فوق، طمع بستن به چیزى که بدان نرسد و صرف همت در آنچه نجاتش نبخشد.

·        نشان ظالم: بر بالادست با نافرمانى ستم کند، زیردست را با غلبه بیازارد، حق را دشمن دارد و آشکارا ستم کند، (و بر حسب نسخه دیگر که هم مناسبتر است و هم با روایات دیگر موافق، با ستمگران همکارى کند).

·        نشان ریاکار: حرص به عمل خدائى در جمع و سستى در خلوت، عشق به ستایش مردم در همه کارها و تلاش براى خوشنامى.

·        نشان منافق: باطنى نابکار دارد، زبانش با دل، گفتارش با کردار و نهانش با عیان مخالف است، واى بر منافق از آتش.

·        نشان حسود: غیبت از آن که بر وى حسد برد، چاپلوسى، شماتت در مصیبت (چهارم لا بد از قلم راویان افتاده.

·        نشان اسرافکار: افتخار به باطل، خوردن چیزى که در دست ندارد (پیش خور کردن)، بیعلاقگى به کار خیر و اعتراض بر آنها که سودش نمى‏رسانند.

·        نشان غافل: کوردلى، اشتباه، سرگرمى و فراموشکارى.

·        نشان تنبل: سستى در کار تا سر حد کوتاهى، کوتاهى تا حد تباهى و خرابى کار، تباهى تا حد گناه (و ترک واجب) و ملالت (بى‏نشاطى).

·        نشان دروغگو: خود راست نگوید، دیگران را راستگو نپندارد، سخن‏چینى کند و تهمت زند.

·        نشان فاسق: سرگرمى، لغو، دشمنى و بهتان.

·        نشان خائن (و در نسخه دیگر جائر؛ یعنى ستم‏پیشه و بى‏عدالت):نافرمانى خدا، همسایه‏آزارى، بغض نسبت به نزدیکان و تمایل به سرکشى و طغیان.

v    شمعون گفت: مرا شفا دادى و از کورى نجات بخشیدى، اینک راههاى هدایت را به من بنما.

v    فرمود: شمعون تو دشمنانى از جن و انس دارى که پیوسته تعقیبت مى‏کنند و با تو در پیکارند تا دینت را بربایند،

1.       دشمنان انس گروهى هستند ؛آنها در آخرت بهره‏اى ندارند، به ثواب خدا بیعلاقه‏اند تمام همتشان در سرزنش و ایراد به مردم است، هیچ گاه خود را ملامت نکنند، و از کارهاى مردم که نکوهش مى‏کنند حذر ننمایند، اگر بینند درستى، گویند ریاکار است. اگر بینند نادرستى، گویند خیرى در او نیست.

2.      دشمنان تو از جن، شیطان و سپاهیانش هستند؛

v    جواب وسوسه های شیاطین

1.      اگر به هنگام مرگ فرزند براى ربودن صبرت آمد و گفت پسرت مرد (و خواست از این طریق وسوسه‏اى انگیزد) بگو:البته زنده‏ها براى مردن زاده‏اند، پاره‏اى از تن من به بهشت مى‏رود و من از این پیشامد خرسندم. اگر گفت: مالت از دست رفت، بگو: شکر خداى را که داد و گرفت و زکات را برد، که دیگر بدهى زکات ندارم. اگر گفت: مردم به تو ستم مى‏کنند و تو کارى نمى‏کنى، بگو: در قیامت بر آنها که به مردم ستم کنند راه تعرض هست و بر نیکوکاران حرجى نیست.

2.      اگر گویدچقدر نیکیهاى تو زیاد است تا ترا خودبین سازد،

 بگو: بدیهایم از نیکیهایم بیشتر است.

3.      اگر گویدچقدر نمازت فراوان است،

 بگو: غفلتهایم از نمازم افزونتر است.

4.      اگر گوید چرا مالت را به مردم مى‏دهى؟

بگو: آنچه از آنها مى‏گیرم بیشتر است.

5.       اگر گوید: چقدر مردم در حق تو ستم کرده‏اند؟

 بگو: آنها که من ظلمشان کرده‏ام زیادترند.

6.       اگر گوید چقدر به عمل مى‏پردازى؟

بگو: خیلى گناه کرده‏ام.

7.      اگر بگوید: شراب بنوش،

بگو: من مرتکب گناه نمى‏شوم.

8.      اگر گوید: دنیا را دوست نمى‏دارى؟

 بگو: جایى که دیگران بدان مغرور شده‏اند من دوستش نخواهم داشت.

v    نصیحت های نبوی

 شمعون! با نیکان در آمیز، از پیمبران همانند یعقوب، یوسف و داود پیروى کن،

 خداوند تبارک و تعالى چون طبقه زیرین را آفرید، نازید و خروشید و گفت: چه چیز تواند بر من غالب آید؟

خدا زمین را آفرید و بر سطح آن گسترد، تا رام شد، سپس زمین مباهات کرد و گفت: چه چیز بر من غلبه کند؟

خدا کوهها را خلق کرد و چون میخ بر پشت زمین کوفت تا ساکنانش را بلرزاند، زمین رام شد و آرام گرفت، سپس کوهها بر زمین بالید، سر برکشید و مغرورانه گفت: چه چیز بر من چیره شود

خداوند آهن را آفرید که کوهها را شکافت و رام شد، آنگاه آهن بر کوهها فخر کرد و گفت: چه چیز مرا مغلوب سازد؟

خدا آتش را خلق کرد که آن را آب کرد و نرم شد، باز آتش بانگ و نعره برآورد و افتخار کرد و گفت: چه چیز بر من غالب شود؟

 خدا آب را آفرید و آتش را خاموش و نرم ساخت، آنگاه آب مغرور شدو گفت: چه چیز بر من چیره شود؟

 خدا باد را آفرید تا امواج آب را بحرکت آورد، موجها در آن ایجاد کرد، قعرش را زیرورو نمود و از جریانش باز داشت و آب رام شد.آنگاه باد بالیدن گرفت به شدت وزید و گفت: چه چیز مرا مغلوب سازد؟

 خدا انسان را آفرید تا بنیانها و پناهگاهها ساخت که نه باد در آن نفوذ یافت و نه چیز دیگر. باد رام شد و انسان به طغیان آمده گفت: از من نیرومندتر چیست؟

خدا مرگ را خلق کرد که او را مقهور ساخت، انسان رام شد و مرگ خود به مباهات برخاست،

از جانب خداوند خطاب شد: به خود نبال که من ترا میان بهشتیان و دوزخیان سر مى‏برم و دیگر زنده‏ات نمى‏کنم.

سپس پیغمبر (ص) فرمود: حلم بر غضب غالب شود و مهر بر قهر و صدقه بر گناه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۴۳
میخ چکشی

 

انسان ها آرمان هایی دارند و این آرمان ها در انسان ها، هماهنگ با شناخت آنها از خویش، نیاز­ها و از ضرورت­ها، شکل می گیرند و رشد می کنند و بزرگتر می شوند. هنگامی که از خود دهانی را شناخته ایم، آرمان ما پستانک ماست. هنگامی که از خود دستی را شناخته ایم، آرمان ما عروسک ماست و هنگامی که بزرگتر شده ایم و نیازهای بیشتری را دیده ایم، آرمان ما عشق ها، انس ها، شهرت ها، لذت ها و ... قدرت های ماست. بر اساس همین اصل است که می توانیم تفاوت آرمان های انسانی را توضیح دهیم و حتی می توانیم وحدت آرمان ها را به وجود آوریم؛ چون هنگامی که شناخت ها گسترده شد، آرمان ها گسترده تر می گردد. مکتب هایی که ما را با خویشتن، با نیاز ها و ضرورت هایمان، با پاهای بزرگ و راه های بزرگترمان آشنا می کنند، می توانند به ما آرمان های بزرگتر از پستانک ها و عروسک ها هدیه کنند. و همین است که انسان، این آیه قدرت در ضعف ها و جلوه وسعت در محدوده ها که در خود پاهایی دیده و در خود نیروهایی سراغ دارد، به دنبال کسی است که پاهایش را بیرون بیاورد و او را دوباره از خویش متولد کند. بعد از آنکه دیگران، از دیگرانش بیرون کشیدند، او می خواهد کسی او را از خودش بیرون بکشد و کسی او را از خودش متولد کند و آرمان های بزرگتری را که هماهنگ با این نوزاد بزرگتر از مادر هستند، به جای پستانک های شیرین و به جای عروسک های سرگرم کننده، به او هدیه کند. و همین است که این انسان آبستن از خویش، به دنبال مکتبی است که بالاتر از آزادی و بیشتر از آن را به او نشان دهد و این سرآغاز راه معرفت است. مکتب های موجود، هنگامی که انسان، اسیر زمین داران بود، او را به آزادی رساندند و هنگامی که گرفتار ستم سرمایه داری شد به اووعده­ی برابری دادند و هنگامی که محکوم قدرت ها شد، به او دوباره از آزادی سخن گفتند و هنگامی که به پوچی و عصیان رسید با عرفان شرق مشغولش کردند. بی شک، آزادی و عدالت آرمان های بلندی هستند، اما مسأله این است که انسان بزرگتر از این­هاست. انسان پاهای بزرگتری دارد و در نتیجه هنگامی که به این همه رسید تازه به بن­بست می رسد و به فاجعه و عصیان، تازه می بیند که باز هم باخته است. انسان بالاتر از عدالت را ایثار و بیشتر از رفاه را تکامل و بهتر از تکامل را رشد می تواند بدست بیاورد. تکامل بارور شدن و شکوفا شدن استعدادهاست مثل اینکه دست قوی تر شود و فکر سریع تر و دقیق تر و روح گسترده تر . ولی بعد از این ها مسیر رشد است که به این دست و عقل و روح متکامل جهت می دهد و از آن بهره می گیرد. انسان می تواند به استعداد های تکامل یافته خود جهت بدهد و آن ها را در راهی، نه به بن­بست رسیده و در صراطی نه بسته، به جریان بیندازد. انسان می تواند حتی از آزادی هم، آزاد شود. انسان می خواهد بر تمام دارایی هایش سوار باشد و آن ها را راه بیندازد و از آن ها پایی بسازد، نه باری. پایی برای راه، نه باری بر دوش. این آرمان بزرگ انسان است، که نه تنها بر هستی بلکه بر خویش هم حاکم بشود و بتواند به این هر دو جهت بدهد. درست است که در هنگام ستم و تبعیض، به برابری و عدالت می اندیشد و هنگام محدودیت، به آزادی و هنگام ضعف، به تکامل و هنگام سختی، به رفاه، ولی این­ها آرمان های نهایی انسان نیستند که پس از دستیابی به این همه، باز هم آرمانی هست. و این است که کوتاه بین ها و سطحی نگر­ها  که طرح کلی آرمان انسانی را نمی دانند و نیاز ها و استعدادهای عظیم او را نمی شناسند، در رهبری گم می شوند و به زحمت می افتند و آخر سر هم به بن­بست می رسند. و این است که باید هنگام انتخاب یک مکتب ببینیم این مکتب چه می دهد و چه می ستاند و ببینیم داده هایش از چه راهی شروع می شوند و بدست می رسند؛ آیا از تحمیل و تلقین و تقلید و یا از تفهیم و آموزش ؟ ما در جستجوی مکتبی هستیم که عدالت، آزادی، رفاه و تکامل، گام های اول آن است و برای رسیدن به آن راهش تنها شعار و تلقین و تحمیل نیست بلکه راه دیگری دارد و از تفهیم و آموزش و آزادی واقعی فکرها برخوردار است. آرمان های اسلامی، بسیار گسترده تر از برابری و آزادی و رفاه، عرفان و تکامل است. ایدئولوژی اسلامی در سطحی است که نه برابری، که ایثار و نه آزادی از بند ها و بنده ها و قدرت ها، که آزادی حتی از خویش و آزادی حتی از آزادی و نه عرفان عقیم، که عرفان سازنده و نه تکامل، که رشد در آن شکل می گیرد. آنها که با آزادی و تفکر حرکت خود و سفر خویش را آغاز کرده اند و با شناخت ها و عقیده ها همراه شده اند، آن ها که رشد خود را شروع کرده اند و از خودپرستی ها به حق پرستی ها رسیده اند و آن ها که از اسارت روشنفکری ها رهیده اند، دیگر نمی توانند شاهد ضایع شدن و از دست رفتن یک برگ سبز باشند تا چه رسد به از دست رفتن و راکد ماندن استعداد ها و گرفتار شدن در باتلاق ها و طاغوت ها. آن ها که هدف رشد را یافته اند ، به رشد و حرکت خلق دل می دهند. هر کس می تواند و باید از همان راهی که خود ساخته شده و به آگاهی رسیده، دیگران را بسازد و به آگاهی برساند. پس دل هایی که زنجیری هستند و گرفتار دیوارها، آن هم زنجیر هایی تا ذقن ها و دیوار هایی از هر سو، این ها نه خود را می بینند و نه راه را و این است که راکد می مانند و این است که گند می گیرند و می میرند. انسان از لحظه ای به جریان می افتد که نیاز های عظیم را در خویش ببیند و برای این دیدار باید زنجیرهایی را که تمام گردن او را گرفته اند و تا زیر چانه اش سر کشیده اند و سر او را بالا برده اند کنار بزند. آنگاه می تواند خویش را بیابد و نقش خویش را درک کند و رابطه هایش را با هستی و با جامعه بشناسد؛ با هستی هماهنگ شود و صالح، و در جامعه­ی ناهماهنگ دست به کار شود و مصلح. این نقش ها در کنار درک رابطه ها و رابطه ها در کنار دیداری از خویش و دیداری با دیگران نمایان می شوند و راه انسان را مشخص می کنند و دیوارها را از پیشاپیش او بر می دارند و رابطه او را با تاریخی که پشت سر گذاشته و نسلی که پیش رو دارد پیوند می زنند و انسانی که این چنین دیدگاهی دارد، این راه دراز را می شناسد و ناچار جریان زیادتری می گیرد. هنگامی که نیازمان محدود است و دم دست، ناچار از پاهایمان استفاده نمی بریم که می خزیم و به خواسته هایمان می رسیم و در نتیجه پاهایی که به جریان نیفتاده اند، فلج می مانند و آخر سر هم می گندند و می میرند. اما آنجایی که نیازهایمان را شناخته ایم و راه دراز را یافته ایم، مجبوریم نه تنها از پاها که از مرکب ها بهره بگیریم و امکاناتی را فراهم آوریم. این جریان نتیجه این دیدارهاست، دیداری از خویش و دیداری از راه و از رابطه ها، و بدون این جریان رکود است و گندیدگی و مرگ است و پوسیدگی. و آزادانه فکر کردن، از هو و جنجال نترسیدن و به تحقیر و تشویق این و آن هم اعتنا نکردن، سرآغاز راهی است که تو را به رابطه با خودت دعوت خواهد کرد و تو دیداری تازه خواهی کرد با راهی که در پیش داری و خواهی دید دیگرانی و فکرهای دیگر گونه ای را که در راه پر پیچ و خم معرفت و رشد قرار است تو را به سر منزلی برسانند تا زنجیرهای درون و بیرون خویش را بگشایی و برسی به آنچه که باید.

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۰۶
میخ چکشی