رقیب

تنها کسی که همیشه مراقب شماست خداست

تنها کسی که همیشه مراقب شماست خداست

عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نکنید.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

پرهیز از پرخوری/ کم‌خوردن تنها راه مبارزه با نفس

خداوند در قرآن می‌فرماید: «کُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»، بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، به راستی خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد.

ای دوستان من! پرخوری بدون شک، قلب را می‌میراند و نفس را سرکش و طغیانگر بار می‌آورد، بدان که گرسنگی بالاترین خصلت مؤمن است.

یحیی‌بن معاذ چه زیبا گفته است: اگر ملائکه هفت آسمان را شفیع قرار دهی و 124 هزار پیامبر و جانشین آن‌ها و همه کتاب‌های الهی را واسطه قرار دهی که نفست در ترک دنیا با تو همراهی کند و حکم حق را گردن نهد نخواهد پذیرفت، اما اگر گرسنگی را وسیله قرار دهی و از راه گرسنگی وارد شوی، خواهد پذیرفت و مطیعت خواهد شد.

*بهترین حال بنده نزد خدا

حضرت امام صادق(ع) در این باره می‌فرمایند: شکم، در اثر پرخوری طغیان می‌کند و بهترین حالت بنده در حضور خدا، وقتی است که شکم او را از غذا خالی باشد و بدترین حالت انسان در حضور خد، با شکم پر است.

*آفات پرخوری

حضرت استاد (دام عزه) می‌فرمودند: «فطنة بابطنة» جمع نمی‌شود، پرخور، پرگوی است و آشفته گوی، و در صد کلمه می‌نویسد: آنکه در خوراک مادی خود درایت به کار دارد، داند که «بِطنَه مضّاد فِطنَه» است و بلاهت زاید و فتنه به بار آرد.

*پرخوری مانع سیر الی الله

آخوند ملا حسین‌قلی همدانی (1239 - 1131 ه. ق) یکی از عارفان والامقام و از مبرزین شاگردان سید علی شوشتری و بزرگ‌ترین استاد اخلاق و عرفان در قرون اخیر است، عارف واصل مرحوم ملکی تبریزی درباره ایشان می‌فرماید: ما رایت له نظیرا فی المراتب المذکوره... در مراتب یاد شده (طول سجده، عبادت و ...) نظیری برایش سراغ ندارم، ایشان در یکی از دستورالعمل‌های پرمحتوا و ارزنده‌اش به مرحوم سید علی آقای ایراوانی این گونه می‌نویسد: جناب آقا! الحذر، الحذر من قواطع الاربعة: کثرة الکلام، کثرة الطعام، کثرة المنام، کثرة المجالسة مع الأنام و علیک بتقلیبها و تبدیلها بذکر الله الملک العلام فی اللیالی و الایام.

*پندی از ابلیس!

امام صادق(ع) برای حفص بن غیاث حکایت فرمودند: روزی ابلیس بر حضرت یحیی(ع) ظاهر شد در حالی‌که ریسمان‌های فراوانی به گردنش آویخته بود.

حضرت یحیی(ع) پرسید: این ریسمان‌ها چیست؟

ابلیس گفت: اینها شهوات و خواسته‌های نفسانی بنی آدم است که با آن‌ها گرفتارشان می‌کنم.

حضرت یحیی(ع) پرسید: آیا چیزی از ریسمان‌ها هم برای من هست؟

ابلیس گفت: بعضی اوقات پرخوری کرده‌ای و تو را از نماز و یاد خدا غافل کرده‌ام.

حضرت یحیی(ع) فرمود: به خدا قسم! از این به بعد هیچ‌گاه شکمم را از غذا سیر نخواهم کرد.

ابلیس گفت: به خدا قسم! من از این به بعد هیچ مسلمان و موحدی را نصیحت نمی‌کنم.

اما صادق (ع) در پایان این ماجرا فرمود: ای حفص! به خدا قسم بر جعفر و آل جعفر لازم است هیچ‌گاه شکمشان را از غذا پر نکنند. به خدا قسم بر جعفر و آل جعفر لازم است هیچ‌گاه برای دنیا کار نکنند.

منبع:www.farsnews.com

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۵۱
میخ چکشی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۲۱
میخ چکشی

معنای ادب با خداوند

امام جواد(ع) می‌فرمایند: هرگاه دو نفر را مقایسه کنیم آنکه ادبش بیشتر باشد نزد خدا برتر است، سؤال شد، یا بن‌ رسول ‌الله(ص) ادب با مردم را می‌دانیم و برتری آن برایمان واضح است، اما ادب با خدا چگونه است؟

امام(ع) فرمودند: قرآن را تلاوت کند آن گونه که نازل شده است احادیث ما را روایت کند آن طور که ما گفته‌ایم و خدا را بخواند بدون اینکه از خدا طلبکار باشد (و خود را مدیون خداوند بداند) و روایت شده است خداوند متعال در بعضی کتاب‌های آسمانی‌اش می‌فرماید:

ای بنده من! آیا سزاوار است وقتی با من سخن می‌گویی به چپ و راست نگاه کنی، در حالی که اگر بنده‌ای مثل خودت با تو سخن بگوید و این گونه رفتار کند رهایش می‌کنی!

بنده من آیا این ادب است که وقتی با برادرت سخن گویی به او توجه کنی و چقدر ادب را رعایت می‌کنی، اما با من این گونه نباشی پس چه بد بنده‌ای است، بنده‌ای که این گونه باشد.

روایت شده است که روزی پیامبر اکرم(ص) به طرف گوسفندانش که به همراهی چوپانی به بیابان فرستاده بود رفت، چوپان، بی خبر از آن حضرت، لباس‌هایش را در آورده بود، به محض اینکه متوجه آمدن حضرت رسول(ص) شد لباس‌هایش را پوشید.

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: برو ما نیازی به چوپانی تو نداریم، ما خاندانی هستیم که کسی را که حتی در خلوت با خدایش رعایت ادب نکند، استخدام نمی‌کنیم.

ادب با خدا چگونه حاصل می‌شود؟

ادب با خدا در اثر اقتداء به آداب الهی و آداب رسول خدا(ص) و اهل بیتش پدید می‌آید که در حقیقت همان عمل به دستورات خدا و صبر در بلا و مشکلات است.

نمونه‌هایی از ادب پیامبران الهی با خداوند

-ادب حضرت ایوب(ع)

حضرت ایوب(ع) از روی ادب عرضه می‌دارد: «رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»، خدایا بلا و مشکلات به من روی آورده است و تو بخشنده‌ترین بخشندگانی! حضرت ایوب(ع) در این جمله از دو جهت ادب ورزیده است.

الف: نگفت: «انک امسستنی بالضر» خدایا تو مرا گرفتار بلا کرده‌ای، بلکه گفت بلا به من روی آورده است.

ب: نگفت «ارحمنی»، خدایا به من رحم کن بلکه به صورت کنایه گفت: خدایا تو بخشنده‌ترین بخشندگانی و اینکه، این گونه به صورت کنایه فرمود، از این جهت بود که خواست مقام و مرتبه صبر در بلا را حفظ کرده باشد.

-ادب حضرت ابراهیم(ع)

همچنین حضرت ابراهیم(ع) به خاطر رعایت ادب عرضه داشت: «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»، وقتی من مریض شدم خدا مرا شفا می‌دهد و نگفت: «اذا مرضتنی»، وقتی مرا مریض کردی پس شفایم بده.

و حضرت ایوب(ع) در جایی دیگر می‌فرماید: «أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»، خدایا شیطان مرا سخت به رنج و عذاب انداخته است، زیرا شیطان مردم را تحریک می‌کند و سبب اذیت و آزار آن‌ها می‌شود و همه این تعابیر از پیامبران الهی نشانگر ادب سخن ‌گفتن آن‌ها با خداوند متعال است.

-ادب حضرت آدم(ع)

حضرت آدم(ع) و همسرش نیز در سخن گفتن با خداوند رعایت ادب را کرده و این گونه عرضه می‌دارند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»، خدایا ما به خویشتن ظلم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحم نکنی جزو زیانکاران خواهیم بود.

در مقابل، ابلیس ادب را رعایت نکرده و می‌گوید: «فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»، خدایا چون تو مرا گمراه کردی! من هم در مسیر و صراط مستقیم بندگانت قرار می‌گیرم و آن‌ها را به انحراف می‌کشانم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۵۹
میخ چکشی

عزلت

امام صادق(ع) فرمودند: کسی که عزلت گزیده است در حصن وارد شده و در حفظ و حراست الهی است، پس خوشا به حال کسی که در خلوت و جلوت تنها باشد.

*آثار عزلت

بعضی از آثار آن عبارتند از:

الف- حفظ اعضا از گناه و آلودگی

ب- آرامش قلب

ج- سلامت زندگی

د- شکستن اسلحه شیطان

هـ- دوری از هر گونه بدی

*ضرورت عزلت

هیچ پیامبر و امامی نیست مگر اینکه مدتی از عمرش را عزلت گزیده است، حال چه در ابتدا مأموریت و رسالتش یا در انتهای آن!

شیخ بهائی در کشکول از سفیان ثوری روایت می‌کند که: از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمودند: سلامت در دین بسیار گرانقدر و ارزشمند است، در حدی که راه رسیدن به آن مجهول مانده، پس بدان اگر سلامت در دین در جایی یافت شود، امید است در خُمول و گمنامی پیدا شود و اگر در خمول به دست نیامده امید است در خلوت و عزلت گزیدن به دست آید، گرچه خلوت مثل گمنامی نیست و اگر در آن هم حاصل نشده، امید است در سکوت هم پیدا نشد، در سخنان پیشینیان خیراندیش به دست می‌آید و در هر حال سعادتمند کسی است که در جان خویش خلوتی بجوید.

در این آیه کریمه تأمل کن: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً؛ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً »

یاد کن قصه حضرت مریم(س) را در قرآن، آن زمان که ‌آن حضرت از قومش جدا شد و در گوشه‌ای خلوت، به عزلت نشست، اینجا بود که ما هم روح الهی‌مان را در چهره بشری زیبا و سرو قامت بسویش فرستادیم.

*معنای عزلت

عزلت همان خروج از اختلافات و آمیزش با مردم است و گوشه‌ای به انزوا نشستن و از خلق بریدن و ریشه آن و معنای اصلی‌اش، کنترل حواس و مانع شدن از تصرف آن‌ها در محسوسات است، البته از طریق خلوت گزیدن، زیرا هر بلا و فتنه‌ای که روح به آن مبتلا می‌شود از طریق روزنه‌های همین حواس ظاهر است، پس خلوت و عزلت حواس ظاهری رشته‌های وابستگی نفس به دنیا و شیطان و هوی و هوس را قطع می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۴۸
میخ چکشی

من کیستم؟!

آنچه در تفکر مهم است اینکه: در چه چیز تفکر کنیم؟ و چگونه؟ کدام تفکر صحیح و کدام ناصحیح است؟!

کدامین فکر ما را شرط راه است/ چرا گه طاعت است و گه گناه است؟

و خود در پاسخ می‌گوید:

در آلا فکر کردن شرط راه است/ ولی در ذات حق محض گناه است

بود در ذات حق اندیشه باطل/ محال محض دان تحصیل حاصل

تفکر کن تو در خلق سماوات/ که تا ممدوح حق گردی در آیات

و ثمره این تفکر هوشمندانه - تفکر در خود، جهان و صفات خداوند - هدایت انسان و بیداری‌اش از خواب غفلت و بستر عادات، که این آغاز سعادت ابدی است.

در این جا توجه شما را به رساله و جزوه ارزشمند من کیستم؟ از حضرت استاد جلب می‌کنم؟

وقتی چنین حالت خروج از عادت که در درس پیش گفته‌ایم، پیش آمد، مدتی در وضعی عجیب بودم که نمی‌توانم آن را به قلم در آورم و به قول شبستری در گلشن راز:

که وصف آن به گفت‌وگو محال است/ که صاحب حال داند کان چه حال است.

در آن حال به نوشتن جزوه‌ای به نام «من کیستم؟» خویشتن را تسکین می‌دادم، اکنون پاره‌ای از آن جزوه را به حضور شما بازگو می‌کنم:

من کیستم؟ من کجا بودم؟ من به کجا می‌روم؟ آیا کسی هست بگوید من کیستم؟

آیا همیشه در اینجا بودم؟ که نبودم.

آیا همیشه در اینجا هستم؟ که نیستم.

آیا به اختیار خودم آمدم؟ که نیامدم.

آیا به اختیار خود هستم؟ که نیستم.

آیا به اختیار خود می‌روم؟ که نمی‌روم.

از کجا آمده‌ام؟ و به کجا می‌روم؟ کیست این گره را بگشاید؟

چرا گاهی شاد و گاهی ناشادم؟ از امری خندان و از دیگری گریانم؟

شادی چیست؟ و اندوه چیست؟ خنده چیست؟ و گریه چیست؟

می‌بینم، می‌شنوم، حرف می‌زنم، حفظ می‌کنم، یاد می‌گیرم، فراموش می‌شود، به یاد می‌آورم، ضبط می‌شود، احساسات گوناگون دارم، از ادراکات جور واجور دارم، می‌بویم، می‌جویم، می‌پویم، رد می‌کنم، طلب می‌کنم، اینها چیست؟ چرا این حالات به من دست می‌دهد، از کجا می‌آید؟ و چرا می‌آید؟ کیست این معما را حل کند؟!

چرا خوابم می‌آید؟ خواب چیست؟ بیدار می‌شوم بیداری چیست؟ چرا بیدار می‌شوم؟ چرا خوابم می‌آید؟ نه آن از دست من است و نه این، خواب می‌بینم، خواب دیدن چیست؟ تشنه می‌شوم، آب می‌خواهم، تشنگی چیست؟ آب چیست؟

اکنون که دارم می‌بینم به فکر فرو رفتم که من کیستم؟ این کیست که اینجا نشسته و می‌نویسد؟ نطفه بود و رشد کرد و بدان صورت در آمد، آن نطفه از کجا بود؟ چرا به این صورت در آمد؟ صورتی حیرت‌آور در آن نطفه چه بود تا بدین جا رسید؟ در چه کارخانه‌ای صورتگری شد و صورتگر چه کسی است؟ آیا موزون‌تر از این اندام و صورت می‌شد یا بهتر از این و زیباتر از این نمی‌شد؟

این نقشه از کیست؟ و خود آن نقاش چیره‌دست کیست؟ و چگونه بر آبی به نام نطفه این چنین صورتگری کرد، آن هم صورت و نقشه‌ای که اگر بنا و ساختمان آن و غرفه‌ها و طبقات اتاق‌های آن و قوا و عمال وی و ساکنان در اتاق‌ها و غرفه‌هایش و دستگاه گوارش و بینش و طرح نقشه و پیاده شدن آن و عروض احوال و اطوال و شئون گوناگون آن را شرح داده شود، هزار و یک شب می‌شود ولی آن افسانه است؟

و این حقیقت و آن گاهی تنها من نیستم، جز من این همه صورت‌های شگرف و نقشه‌های بوالعجب از جانداران دریایی و صحرایی و از رستنی‌ها و زمین و آسمان و ماه و خورشید و ستارگان و نظم و ترتیب حکم فرمای بر کشور وجود و وحدت صنع، و چهره زیبا و قد و قامت دلربای پیکر هستی نیز هست که در هر یک از آن‌ها چه باید گفت و چه توان گفت و چه پرسش‌هایی پیش از پیش که در یک یک آن‌ها پیش آید؟ و در مجموع آن‌ها عنوان می‌توان کرد؟ حیرت اندر حیرت، حیرت اندر حیرت!!

هر چه می‌بینم متحرک و حرکت می‌بینم، همه در حرکت‌اند، زمین در حرکت و آسمان در حرکت، ماه و خورشید و ستارگان در حرکت، رستنی‌ها در حرکت، شاید آب و هوا و خاک و دیگر جمادات هم در حرکت باشند و من بی‌خبر از حرکت آن‌ها، چرا همه در حرکت‌اند؟ اگر محرک داشته باشند آن محرک کیست؟ و چگونه موجودی است؟ و تا چه قدر، قدرت و استطاعت دارد که محرک این همه موجودات عظیم است؟؟

آیا خودش هم متحرک است یا نه؟ اگر متحرک باشد محرک می‌خواهد یا نه؟ و اگر بخواهد محرک او چه کسی خواهد بود و همچنین سخن در آن محرک پیش می‌آید و همچنین ...!! و آن گهی این همه چرا در حرکتند؟ اگر احتیاج نباشد حرکت نیست، احتیاج به همه چیست؟

آیا همه را یک حاجت است و یا دارای حاجت‌های گوناگونند؟ و چون احتیاج است عجز و نقص است که به حرکت به دنبال کمال می‌روند و در پی رفع نقص خودند، آیا این همه موجودات مشهود ما ناقص‌اند و کامل نیستند؟ چرا ناقص‌اند؟ کامل‌تر از آن‌ها کیست؟ و خود آن کمال چیست؟

و چون به دنبال کمال می‌روند ناچار ادراک عجز و نقص و احتیاج خود کرده‌اند، پس شعور دارند، توجه دارند، قوه دراکه دارند، حقیقتی دارند که بدین فکر افتاده‌اند.

کودکان به مدرسه می‌روند و در حرکت‌اند، خواهان علمند، و به دنبال علم می‌روند، درختان رشد می‌کنند، پس در حرکت‌اند و به دنبال حقیقتی و کمالی رهسپارند. حیوانات همچنین شاید جمادات هم این چنین باشند که سنگی در رحم کوه، کم کم گوهری، کانی، گرانبها می‌شود.

زمین را می‌نگرم، ستارگان را می‌بینم، بنی‌‌آدم را مشاهده می‌کنم، حیوانات جور واجور که به چشم می‌خورند درخت‌های گوناگون که دیده می‌شود، گل‌های رنگارنگ که به نظر می‌آید، در همه مات و متحیر، با همه حرف‌های بسیار دارم. هر گاه در مقابل آینه می‌ایستم سخت در خود می‌نگرم و به فکر فرو می‌روم. که تو کیستی؟ و به کجا می‌روی؟ چه کسی تو را به این صورت شگفت‌ در آورده است؟

در پیرامون همین حال و موضوع قصیده‌ای به نام قصیده اطواریه گفتم که برخی از ابیات آن این است:

من چرا بی‌خبر از خویشتنم؟/ من کیم تا که بگویم که منم؟

من بدین جا ز چه رو آمده‌ام؟/ کیست تا کو بنماید وطنم؟

آخرالأمر کجا خواهم شد؟/ چیست مرگ من و قبر و کفنم؟

باز از خویشتن اندر عجبم؟/ چیست این الفت جانم به تنم

گاه بینم که در این دار وجود/ با همه هم دم و هم سخنم

گاه انسانم و گه حیوانم/ گاه افراشته و گه اهرمنم

گاه افسرده چو بو تیمارم/ گاه چون طوطی شکر سخنم

گاه چون با قلم اندر گنگی/ گاه سحبان فصیح ز منم

گاه صد بار فروتر ز خزف/ گاه پیرایه و در عدنم

گاه در چینم و در ماچینم/ گاه در ملک ختا و ختنم

گاه بنشسته سر کوه بلند/ گاه در دامن دشت و دمنم

گاه چون جغدک ویرانه‌نشین/ گاه چون بلبل مست چمنم

گاه در نکبت خود غوطه‌ورم/ گاه بینم حسن اندر حسنم

http://www.farsnews.com/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۲:۱۸
میخ چکشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۴۰
میخ چکشی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۹
میخ چکشی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۴
میخ چکشی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۲
میخ چکشی

چند توصیه برای کارآمدن کردن خواب و تنظیم ساعات خواب: 

1-      دمای هوای اتاق بین 18 تا 22 باشد. مثلا در بیداری 18 و در خواب حداکثر 22 درجه باشد.

2-      تهویه بسیار مناسب باشد یعنی هوا سنگین نباشد مخصوصا در خواب طوری که راحت بتوان نفس کشید. مثلا یک پنجره و یک در را باز بگذارید تا هوا جریان پیدا کند. موقع خواب دستگاه بخور نباشد چون یک تری اضافه است و هوا را سنگین می کند. در خواب با کمترین انرژی بیشترین تنفس را باید انجام دهیم. اگر به سختی نفس بکشیم گلبول های قرمز اکسیژن کافی را دریافت نمی کنند در نتیجه خون، غلیظ شده و ماهیچه ها خسته می شوند.

3-      گرم شدن زیاد ممنوع حتی در آفتاب و کنار بخاری یا جکوزی.

4-      موقع خواب سر را نپوشانید و یا اگر لازم است بپوشانید، پوشش راحتی باشد که فشار وارد نکند.

5-      حمام ولرم و کوتاه مدت باشد.

6-      توصیات تغذیه ای: زیاد نخوردن غذاهای گرم و هم چنین شیر و ماست و دوغ( چون لبنیات تخیل را زیاد می کند). غذا را آرام بخورید. غذاهای چرب و شور کمتر بخورید. یه لقمه نان با آبغوره بدون نمک قبل و بعد از غذاهای چرب و شور و شیرین بخورید. یک استکان شاهطره صبح ناشتا بخورید و تا نیم ساعت چیزی نخورید.

همچنین از امام صادق(ع) نقل شده که انجیر و آلو را در این فصل فراموش نکنید؛ زیرا کلید درمان بسیاری از بیماری‌های اعصاب است. همچنین این امام معصوم(ع)توصیه کردند برای آرامش روح و تقویت آن سیب را ببویید و سپس میل کنید.همچنین خرما هم برای رفع کسالت بهار توصیه شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۴
میخ چکشی