رقیب

تنها کسی که همیشه مراقب شماست خداست

تنها کسی که همیشه مراقب شماست خداست

عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نکنید.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۲ مطلب با موضوع «حدیث» ثبت شده است

در شبى حال بود و بیدارى

گریه بود و حضور اذکارى

در خجسته سحر گه آنشب

از سرا آمدم برون بارى

سر ببالا نموده ام ناگاه

متحیر زصنعت بارى

گفتم اى پاک آفریننده

هست شاهى ترا سزاوارى

دل ندارد هر آنکه این درگاه

شب ندارد حضور و بیدارى

همه یار است و نیست غیر از یار

واحدى جلوه کرد و شد بسیار

پس دم گرگ آشکارا شد

تا سپید و سیاه پیدا شد

از نسیم صباى عیسى دم

مرده ها دسته دسته احیا شد

دو موذن اذان مى گفتند

کز فصول اذان دل از جا شد

آن ببالاى ماذنه گویا

وین بصحن سراى خوانا شد

آن به تکبیر گفتن و تهلیل

بهر اعلام خلق بالا شد

وین به سبوح گفتن و قدوس

با طیور دگر هم آوا شد

نى موذن فقط بذکرش بود

نى خروش از خروس تنها شد

غلغله در عوالم امکان

از سر عقل تا هیولا شد

هر یکى از کمال توحیدش

با زبان فصیح گویا شد

همه یار است و نیست غیر از یار

واحدى جلوه کرد و شد بسیار

همه عاشق به ذات یکدیگر

آن یکى وامق و دگر عذرا

همه در آستان کعبه عشق

گرم سبحان ربى الاعلى

همه در حکم ذوالمنن تسلیم

همه در کار خویشتن کوشا

هر یکى در مقام خود ناطق

که آیا بندگان خاص خدا

همه یار است و نیست غیر از یار

واحدى جلوه کرد و شدبسیار

زنگ دل را زداى تا یارت

بدهد در حریم خود بارت

بخداى علیم بى همتا

حاجتى نیست غیر زنگارت

خواهش گونه گون نفسانى

کرد در دام خود گرفتارت

شد خدا بینییت ز خود بینى

رفت دینداریت به دینارت

من به یارم شناختم یارم

نى به نقش و نگار پندارت

سر تسلیم بایدت بودن

گر بزارت کشند بردارت

منطق قدس وحى قرآنى

گر ز خوابت کناد بیدارت

هم دلت یابد و زبان گوید

بى ز چون و چرا و انکارت

همه یار است و نیست غیر از یار

واحدى جلوه کرد و شد بسیار

 

(دیوان اشعار علامه عارف حسن زاده آملی)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۴۴
میخ چکشی

شمعون‏ گفت:

 (از حقیقت و کیفیت و آثار عقل سؤال کرده و در جواب تقریبا دو سؤال اول مسکوت مانده که بیشتر به مسائل خشک فلسفى شبیه است و اثر تربیتى و عملى ندارد) اقسامش را بیان کنید.

رسول اللَّه (ص) فرمود:

1.      بفرمائید عقل‏ چیست؟

عقل عقال (زانوبند) جهل است، به زانوبند شتر تشبیه شده، نفس همانند پلیدترین جانوران است، اگر زانوبندش نزنند سرگردان شود، پس عقل، عقال و جلوگیر از جهل است،

2.      چگونه است؟

خدا عقل را آفرید، دستور داد بیا، آمد، امر کرد برو، رفت، فرمود: به عزت و جلالم مخلوقى بزرگتر و مطیعتر از تو نیافریده‏ام، به تو آغاز کنم و به تو از سر گیرم، ثواب مال توست، عذاب هم براى تو (عقل که مایه اطاعت و فرمابنردارى است، و هدف خلقت را تأمین مى‏کند، هم سبب آفرینش است و هم علت تجدید حیات پس از مرگ، ثواب و عقاب نیز قهرا بر ملاک عقل است که هر که ندارد مسئولیت و مکافاتى ندارد، و هر که دارد به اندازه خردش مسئول است و به همان اندازه پاداش و کیفر دارد)،

3.      آنچه از آن منشعب مى‏شود و آنچه منشعب نمى‏شود چیست؟

سپس از عقل، حلم منشعب شد، از حلم، علم، از علم، رشد، از رشد، عفاف (عفت نفس)، از عفاف، خویشتن‏دارى، از خویشتن‏دارى: حیا، از حیا، وقار، از وقار، مداومت بر خیر، تنفر از شر و از تنفر از شر، اطاعت نصیحت گوى. این ده صنف از انواع خیر (که از عقل منشعب شده) و هر صنف خود ده نوع است.

اما شعب و آثار انشعابات عقل:

1.      حلم‏

1. رفتار زیبا 2. همنشینى نیکان 3. سرباز زدن از پستى 4. تن به فرومایگى و ناکسى ندادن 5. عشق به نیکى 6. نزدیک شدن به درجات عالى 7. گذشت 8. مدارا 9. احسان 10. سکوت.

این صفاتى است که براى عاقل از طریق حلم فراهم شود.

 

2.      علم‏

1. بى‏نیازى در عین درویشى 2. بخشندگى در عین بخل (که ممکن است طبعا بخیل باشد اما به مقتضاى علم سخاوت را بر خود تحمیل کند) 3. مهابت در عین خوارى (از وقار علم برخوردار است هر چند در انظار خفیف باشد) 4. سلامت در عین بیمارى 5.

نزدیکى در عین دورى 6. حیا در عین سماجت 7. رفعت در عین پستى 8. شرف در عین فرومایگى 9. حکمت 10. بهره‏مندى و مقام. اینها خصالى است که در

پرتو علم عاید عاقل مى‏شود، خوشا بحال آنکه هم خردمند است و هم دانشمند.

 

3.      رشد

1. استقامت 2. هدایت (راه‏یابى به خیر و صلاح. رشد و هدایت در معناى مصطلح یکى است و چون اینجا هدایت از آثار رشد شمرده شده شاید مراد از رشد سلامت فکر باشد، که حالت استعدادى است و مراد از هدایت راه‏یابى به خیر که حالت فعلى است) 3. نیک رفتارى 4. تقوا و پرهیزگارى 5. منال (منال مرادف مال است گرچه تناسب چندان با سایر مذکورات ندارد) 6. تعادل 7. میانه‏روى (در امور مالى) 8. ثواب 9. کرم 10. شناخت دین خدا.

اینها مواهبى است که بر اثر رشد نصیب عاقل مى‏شود، خوشا بحال آنکه از راه روشن دست بر ندارد.

4.      عفاف‏

1. رضایت (به آنچه هست) 2. کوچکى کردن 3. بهره‏مندى (از خیرات) 4.

آسایش 5. دل‏جویى (از زیردستان) 6. افتادگى 7. تذکر (مقابل غفلت) 8. فکر 9. بخشندگى 10. سخاوت.

این بود فروع عفاف که عاقل چون به خدا و قسمت الهى راضى باشد، نصیبش گردد.

5.      خویشتن‏دارى‏

1. صلاح 2. تواضع 3. پارسائى 4. توبه 5. فهم 6. ادب 7. احسان 8.

جلب محبت 9. خیرمندى 10. کناره‏گیرى از شر.

اینها برکاتى است که از ناحیه خویشتن‏دارى به عاقل مى‏رسد، خوشا بحال آنکه مولایش (خداوند متعال) به خویشتن‏دارى گرامیش دارد.

6.       حیا

1. نرمش 2. مهربانى 3 و 4. مراعات خدا در نهان و عیان 5. سلامت 6.

کناره‏گیرى از شر 7. خوشروئى 8. گشاده دستى 9. پیروزى 10. خوشنامى.

اینها عنایاتى است که از طریق حیا به عاقل مى‏رسد، خوشا بحال آنکه نصیحت خداوند را بپذیرد و از رسواگرى او بهراسد.

7.      وقار

1. لطف 2. دوراندیشى 3. امانتدارى 4. ترک خیانت 5. راستگوئى 6.

پاکدامنى 7. اصلاح مال 8. آمادگى براى مقابله با دشمن 9. نهى از منکر 10. ترک نابخردى.

خوشا بحال آنکه با وقار است، سبکسر نیست، و عفو و گذشت دارد.

 

8.      مداومت بر خیر

1. ترک کارهاى زشت 2. دورى از حماقت 3. خوددارى از گناه 4. یقین 5.

علاقه به نجات 6. اطاعت خداى رحمان 7. تعظیم از دلیل و برهان 8. دورى از شیطان 9. پذیرفتن عدل 10. حق گوئى.

اینها چیزهائى است که بوسیله ادامه خیر به عاقل مى‏رسد. خوشا بحال آنکه آینده را بیاد آرد، رستاخیزش را یاد کند و از فناى دنیا عبرت گیرد.

9.      تنفر از شر

1. وقار 2. صبر 3. نصرت 4. استقامت در رویه 5. ادامه هدایت 6. ایمان به خدا 7. رعایت احترام مردم 8. اخلاص 9. ترک کارهاى بیهوده 10. پرداختن به کارهاى سودمند.

اینها چیزهائى است که بوسیله تنفر از شر نصیب عاقل مى‏شود، خوشا بحال آنکه دست از حق نکشد و به دستگیره‏هاى راه خدا چنگ زند.

10.  اطاعت ناصحان‏

1. فزونى عقل 2. تکامل خرد 3. ستودگى عواقب 4. رهائى از ملامت 5. پذیرش 6. دوستى 7. گشاده دلى 8. انصاف 9. پیشگامى در کارها 10. قدرت بر اطاعت خدا.

خوشا بحال آنکه از لغزشگاههاى هوى و هوس برهد، اینها خصالى است که همه از عقل زایش مى‏کند.

v    شمعون گفت: نشانه‏هاى جاهل را نیز بیان کنید.

فرمود: اگر با او رفاقت کنى رنجت دهد، اگر از او کناره‏گیرى ناسزایت گوید، اگر دهد منت نهد، اگر دهى نمک نشناسد، رازى‏گوئى افشا کند، سرى گوید (ترا به افشاگرى) متهم کند، به نوائى رسد باد در سر کند خشونت و درشتى نشان دهد، بینوا شود نعمتهاى خدا را انکار کند و از گناه پروا ننماید در شادى تند رود و طغیان کند، در اندوه نومید گردد، خنده‏اش قهقهه است و گریه‏اش شیون، به نیکان بتازد، خدا را دوست ندارد و رعایت ننماید، از خدا حیا نکند و بیاد او نیفتد، خشنودى سازى بستایدت و به دروغ محسناتى برایت شمارد، ناراحتش کنى همه تعریفها از بین برود و نسبتهاى ناروا دهد، این وضع جاهل است.

v گفت: نشان اسلام را بیان کنید.

فرمود: ایمان، علم، و عمل.

v     علامت ایمان، علم، و عمل چیست؟

·        علامت ایمان :اقرار به یگانگى خدا، اعتقاد قلبى به خدا و کتابهاى خدا و پیغمبرانش.

·        علامت علم: علم به خدا، شناخت دوستان خدا، علم به واجبات الهى و مراقبت بر آنها چنان که انجام گیرد (و از دست نرود.

·         علامت عمل عبارت است از: نماز، روزه، زکات و اخلاص (که عمل قلب است.

 

 

 

 

v     نشان راستگو، مؤمن، شکیبا، توبه‏کار، شکرگزار، خاشع، صالح، ناصح، یقین‏دار، مخلص، زاهد، نکوکار، پرهیزگار، متکلف (به خود بسته)، ظالم، ریاکار، منافق، حسود، اسرافکار، غافل، خائن، تنبل، دروغگو، و فاسق چیست؟

·        نشان راستگو: سخن مطابق واقع گوید، نوید و وعید خدا را تصدیق کند، به عهد خود وفا کند، و پیمانش را نشکند.

·        نشان مؤمن: مهربانى، فهم، و حیا است.

·        نشان شکیبا: صبر در ناملایمات، تصمیم بر کارهاى نیک، فروتنى و بردبارى.

·        نشان توبه‏کار: بى‏غل و غش براى خدا کار کردن، ترک باطل، دست- نکشیدن از حق، و حرص بر خیر.

·        نشان سپاسگزار: شکر در نعمت، صبر در بلا، قناعت به قسمت، ستایش و تعظیم نکردن از غیر خدا.

·        نشان خاشع : مراقبت از خدا در نهان و عیان، انجام کارهاى نیک و مناجات با خدا.

·        نشان صالح : قلبش را صاف، و عملش را اصلاح، و کسبش را درست‏ کند و همه کارهایش را اصلاح نماید.

·        نشان ناصح : به حق قضاوت کند، حق مردم را بدون مطالبه بپردازد، هر چه خود خواهد براى دیگران هم بخواهد و به هیچ کس تجاوز نکند.

·        نشان اهل یقین: به وجود خدا یقین کند و به او ایمان آرد، یقین کند که مرگ حق است و از آن بترسد، یقین داند که قیامت حق است و از رسوائى آن روز بیم کند، یقین داند که بهشت حق است و بدان شوق ورزد، یقین داند که جهنم حق است و براى نجات از آن آشکارا تلاش کند، بداند که حساب حق است و به حساب خود برسد.

·        نشان مخلص: سلامت قلب (از ناپاکیهاى شرک، کفر، کینه و غیره)، سلامت اعضا (بى‏آزارى و ترک گناه)، خیر رساندن و شر نرساندن.

·        نشان زاهد: بى‏رغبتى به حرامها، خویشتن‏دارى (از شهوات)، انجام واجبات، اگر برده است راه و رسم اطاعت نیک بشناسد و اگر خواجه است روش بنده- پرورى داند و تعصب نداشته باشد، کینه در دلش نباشد، با آنکه به وى بد کرده نیکى کند، به آنکه زیان رسانده سود بخشد، از ستمکار بگذرد و براى حق خدا تواضع کند.

·        نشان نکوکار: دوستى در راه خدا، دشمنى در راه خدا، رفاقت براى خدا، جدائى براى خدا، خشم براى خدا، خشنودى براى خدا، عمل براى خدا، رغبت به خدا، افتادگى با ترس و لرز و پاکى و اخلاص و حیا و مراقبت براى خدا و احسان در راه خدا.

·        نشان پرهیزگار: از خدا بترسد، از مؤاخذه‏اش حذر کند، چنان شام کند و صبح کند که گویا او را مى‏بیند، دنیا را مهم نشمارد، و بر اثر خوشخوئى چیزى از دنیا را بزرگ نشمارد.

·        نشان متکلف: جدل در مسائل بیفائده، ستیزگى با ما فوق، طمع بستن به چیزى که بدان نرسد و صرف همت در آنچه نجاتش نبخشد.

·        نشان ظالم: بر بالادست با نافرمانى ستم کند، زیردست را با غلبه بیازارد، حق را دشمن دارد و آشکارا ستم کند، (و بر حسب نسخه دیگر که هم مناسبتر است و هم با روایات دیگر موافق، با ستمگران همکارى کند).

·        نشان ریاکار: حرص به عمل خدائى در جمع و سستى در خلوت، عشق به ستایش مردم در همه کارها و تلاش براى خوشنامى.

·        نشان منافق: باطنى نابکار دارد، زبانش با دل، گفتارش با کردار و نهانش با عیان مخالف است، واى بر منافق از آتش.

·        نشان حسود: غیبت از آن که بر وى حسد برد، چاپلوسى، شماتت در مصیبت (چهارم لا بد از قلم راویان افتاده.

·        نشان اسرافکار: افتخار به باطل، خوردن چیزى که در دست ندارد (پیش خور کردن)، بیعلاقگى به کار خیر و اعتراض بر آنها که سودش نمى‏رسانند.

·        نشان غافل: کوردلى، اشتباه، سرگرمى و فراموشکارى.

·        نشان تنبل: سستى در کار تا سر حد کوتاهى، کوتاهى تا حد تباهى و خرابى کار، تباهى تا حد گناه (و ترک واجب) و ملالت (بى‏نشاطى).

·        نشان دروغگو: خود راست نگوید، دیگران را راستگو نپندارد، سخن‏چینى کند و تهمت زند.

·        نشان فاسق: سرگرمى، لغو، دشمنى و بهتان.

·        نشان خائن (و در نسخه دیگر جائر؛ یعنى ستم‏پیشه و بى‏عدالت):نافرمانى خدا، همسایه‏آزارى، بغض نسبت به نزدیکان و تمایل به سرکشى و طغیان.

v    شمعون گفت: مرا شفا دادى و از کورى نجات بخشیدى، اینک راههاى هدایت را به من بنما.

v    فرمود: شمعون تو دشمنانى از جن و انس دارى که پیوسته تعقیبت مى‏کنند و با تو در پیکارند تا دینت را بربایند،

1.       دشمنان انس گروهى هستند ؛آنها در آخرت بهره‏اى ندارند، به ثواب خدا بیعلاقه‏اند تمام همتشان در سرزنش و ایراد به مردم است، هیچ گاه خود را ملامت نکنند، و از کارهاى مردم که نکوهش مى‏کنند حذر ننمایند، اگر بینند درستى، گویند ریاکار است. اگر بینند نادرستى، گویند خیرى در او نیست.

2.      دشمنان تو از جن، شیطان و سپاهیانش هستند؛

v    جواب وسوسه های شیاطین

1.      اگر به هنگام مرگ فرزند براى ربودن صبرت آمد و گفت پسرت مرد (و خواست از این طریق وسوسه‏اى انگیزد) بگو:البته زنده‏ها براى مردن زاده‏اند، پاره‏اى از تن من به بهشت مى‏رود و من از این پیشامد خرسندم. اگر گفت: مالت از دست رفت، بگو: شکر خداى را که داد و گرفت و زکات را برد، که دیگر بدهى زکات ندارم. اگر گفت: مردم به تو ستم مى‏کنند و تو کارى نمى‏کنى، بگو: در قیامت بر آنها که به مردم ستم کنند راه تعرض هست و بر نیکوکاران حرجى نیست.

2.      اگر گویدچقدر نیکیهاى تو زیاد است تا ترا خودبین سازد،

 بگو: بدیهایم از نیکیهایم بیشتر است.

3.      اگر گویدچقدر نمازت فراوان است،

 بگو: غفلتهایم از نمازم افزونتر است.

4.      اگر گوید چرا مالت را به مردم مى‏دهى؟

بگو: آنچه از آنها مى‏گیرم بیشتر است.

5.       اگر گوید: چقدر مردم در حق تو ستم کرده‏اند؟

 بگو: آنها که من ظلمشان کرده‏ام زیادترند.

6.       اگر گوید چقدر به عمل مى‏پردازى؟

بگو: خیلى گناه کرده‏ام.

7.      اگر بگوید: شراب بنوش،

بگو: من مرتکب گناه نمى‏شوم.

8.      اگر گوید: دنیا را دوست نمى‏دارى؟

 بگو: جایى که دیگران بدان مغرور شده‏اند من دوستش نخواهم داشت.

v    نصیحت های نبوی

 شمعون! با نیکان در آمیز، از پیمبران همانند یعقوب، یوسف و داود پیروى کن،

 خداوند تبارک و تعالى چون طبقه زیرین را آفرید، نازید و خروشید و گفت: چه چیز تواند بر من غالب آید؟

خدا زمین را آفرید و بر سطح آن گسترد، تا رام شد، سپس زمین مباهات کرد و گفت: چه چیز بر من غلبه کند؟

خدا کوهها را خلق کرد و چون میخ بر پشت زمین کوفت تا ساکنانش را بلرزاند، زمین رام شد و آرام گرفت، سپس کوهها بر زمین بالید، سر برکشید و مغرورانه گفت: چه چیز بر من چیره شود

خداوند آهن را آفرید که کوهها را شکافت و رام شد، آنگاه آهن بر کوهها فخر کرد و گفت: چه چیز مرا مغلوب سازد؟

خدا آتش را خلق کرد که آن را آب کرد و نرم شد، باز آتش بانگ و نعره برآورد و افتخار کرد و گفت: چه چیز بر من غالب شود؟

 خدا آب را آفرید و آتش را خاموش و نرم ساخت، آنگاه آب مغرور شدو گفت: چه چیز بر من چیره شود؟

 خدا باد را آفرید تا امواج آب را بحرکت آورد، موجها در آن ایجاد کرد، قعرش را زیرورو نمود و از جریانش باز داشت و آب رام شد.آنگاه باد بالیدن گرفت به شدت وزید و گفت: چه چیز مرا مغلوب سازد؟

 خدا انسان را آفرید تا بنیانها و پناهگاهها ساخت که نه باد در آن نفوذ یافت و نه چیز دیگر. باد رام شد و انسان به طغیان آمده گفت: از من نیرومندتر چیست؟

خدا مرگ را خلق کرد که او را مقهور ساخت، انسان رام شد و مرگ خود به مباهات برخاست،

از جانب خداوند خطاب شد: به خود نبال که من ترا میان بهشتیان و دوزخیان سر مى‏برم و دیگر زنده‏ات نمى‏کنم.

سپس پیغمبر (ص) فرمود: حلم بر غضب غالب شود و مهر بر قهر و صدقه بر گناه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۴۳
میخ چکشی